در ستايش گرازها
گراز خوب ، گراز مرده است!
بهانهي اين نوشتار، كشتار غمانگيز و شرمآور 5 گراز پناهجو در منطقهي خلخال، آن هم توسط نهادي است كه دليل وجوديشان، حفاظت و حمايت از محيط زيست و تمامي زيستمندان ايرانزمين است. آلدو لئوپلد (1887-1948) – Aldo Leopold - انديشمندي كه بسياري از بومشناسان (اكولوژيست) نامي جهان از او با عنوان «پدر علم حفاظت طبيعت» ياد ميكنند، جملهاي سخت شنيدني و عبرتآموز دارد. وي ميگويد: «نخستين آموزهي يك تعميركار ماهر، نگهداشتن پيچ و مهرههايي است كه ممكن است در آن لحظه، كاركردي براي آن سراغ نداشته باشد.»
راست آن است كه ما اگر همين اصل ساده را آويزهي گوش و جان خويش ميكرديم، بيگمان اينك جهاني به مراتب زيباتر، پرترنمتر و خوش آب و رنگتر ميداشتيم؛ جهاني كه در آن همهي زيستمنداني كه خالق مهربان، عالم و توانايش آفريده است، از حق حيات و احترامي درخور برخوردار بودند ... امّا اين «اشرف مغرور مخلوقات» با دانش اندكش، چنان بلايي بر سر اين – ظاهراً - يگانه جايگاه حيات و موجودات گياهي و جانوري و چشماندازهاي ناهمتايش آورد، كه نسل امروز بايد براي ديدن بسياري از جانداران و شنيدن طنين صداي ايشان از تخيل خويش در قالب پويانمايي بهره برد! مگر يادمان رفته كه تا همين ديروز چگونه به جانداراني چون مار و عقرب و رتيل و ... نگاه ميكرديم و اينك تجسم صنعت داروسازي و سرمسازي جهاني، بدون بهرهمندي از زهر اين جانداران، حقيقتاً غيرممكن مينمايد. مسأله ساده است! در نظام اجتماعي كه شالودهي ارزشي آن، هنوز بر پايهي نهادههاي كشاورزي تعيين و نگريسته ميشود؛ همان گونه كه سرزمينهاي ارزشمندي نظير كوير و بيابان را – كه فاقد توان رويشي هستند – دشنام پست آفرينش تلقي ميكنيم، به راحتي اين اجازه را هم به خود ميدهيم تا هر جانور يا گياهي كه كاركردي زراعي يا دامي نداشته باشد، مهاجم يا زيانكار ناميده و فرمان نيستي آن را بدون كمترين احساس گناهي صادر كنيم. همهي حرفم اين است كه اگر دانش بشري در شرايط كنوني حتا نتواند يك كاركرد مثبت هم براي گياهاني نظير خارشتر يا حيواناتي نظير گراز معرفي كند – كه البته چنين نيست – باز هم ما مجاز نبوده و نيستيم تا فرمان قتل آنان را صادر كنيم. واقع بين باشيم، تقريباً از هر منطقهي حفاظت شدهاي كه در سالهاي اخير بازديد كردم، از منطقهي حفاظت شدهي بيجار (قمچقاي) در كردستان گرفته تا تنگ صياد و سبزكوه در چهارمحال بختياري، دنا در كهكيلويه و بويراحمد، بمو و ميانجنگل در فارس، پارك ملّي كوير و خارتوران در سمنان، سياهكوه در يزد، اشترانكوه در لرستان، البرز جنوبي و مركزي و مناطق جنگلي شمال (گلستان، مازندران و گيلان) و شمال غرب كشور (ارسباران)، ترجيعبند همهي كشاورزان و باغداران و دامداران منطقه، شكايت از حيواناتي نظير گرگ و گراز و پلنگ و يوز است كه يا به دامهاي ايشان حمله ميكنند و يا زراعت آنها را به يغما ميبرند. نگارنده خود شاهد است كه بسياري از محيطبانان و جنگلبانان مظلوم وطن نيز به دليل مقاومت و مقابله با شكارچيان و كشاورزان و روستائياني كه خواهان نابودي اين جانداران به قول ايشان «زيانكار» هستند، چگونه مورد هجمه قرار گرفته و حتا از سوي نزديكترين كسانشان در آبادي خويش طرد شده و ميشوند يا مورد تهديد جاني و مالي قرار ميگيرند. آقاي روستا، محيطبان مهربان و عاشق سيسخت (روستاي توتنده)، آقاي عزيز محمّد حسني در سبزكوه، آقاي كرمعلي نصرتي در پاسگاه سيور (پادنا)، آقاي شوان شيواني (پارك ملّي گلستان) و ... از آن جمله هستند.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home